شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

علوچک مامانی

سلام علوچکم . خیلی خوشحالم فردا می بینمت آخه سونو دارم . فردا بابا نیست احتمالا با مامانی میریم اونم دوست داره ببینتت . امروز ٣٦ هفتت تموم شد خوشگلم فردا وارد ٣٧ هفته می شی . دیگه چیزی نمونده بیای بغلم . هورااااااااااااا این روزا داری شکم مامانیو سوراخ می کنی قشنگم آخه دیگه جات حسابی تنگ شده . وقتی تکون می خوری همه متوجه میشن از حرکت شکمم آخه حسابی شیطون شدی . شکمو هم شدی هر چی می خورم کلی ذوق می کنی و دست و پا می زنی توپولم به بابایی می گم دخترت به خودت رفته که شکمو .  
26 دی 1391

يه عالمه دلتنگي

سلام خوشگلم آخه من ديگه تحمل ندارم . دوست دارم بغلت كنم ديگه دارم براي ديدنت روزشماري مي كنم . ولي دخملي تو هنوز اسم نداري . خيلي ناراحتم . من و بابايي چند تا اسم و دوست داريم ولي هنوز تصميم قطعي نگرفتيم . هنوز نيني صدات مي كنيم. انشاالله يه اسم قشنگ برات پيدا مي كنيم ولي نگرانم آخه داره دير ميشه قشنگم. ايشاالله اين چند روزم به سلامتي ميگذره و من فرشته كوچولوم رو بغل مي كنم .  
10 دی 1391

تجديد ديدار

امروز با بابايي رفتيم سونوگرافي بعد إز ٢ساعت انتظار نوبتمون شد و بالآخرة بعد إز ٢ماه دوباره دختر خوشكلم و ديدم چقدر بزرگ شده بودي قشنگم كلي با بابايي ذوق كرديم بابا ازت فيلم گرفت . صورت خوشگلتم ديدم خيلي با نمك بودي صورت گرد با دو تا لپ گرد . دلم مي خواست ببوسمت . دوست دارم زودتر بغلت كنم خوشگلم . بوس بوس  
30 آذر 1391

اتاق دخملي

سلام دخمل قشنگم . امروز با ماماني اتاقت رو چيديم البته نه كامل من كه نتونستم كمك زيادي بكنم ديگه خانمي سنگين شده نمي تونم راحت حركت كنم . اتاقت خيلي خوشمله مثل خودت عزيزم باباهنوز نيامده كه ببينه . عكساي اتاقت رو وقتي كامل شد حتما ميزارم .  
25 آذر 1391
1